زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

فرهنگ

لغت نامه دهخدا

فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات و اِدوره در لاتینی که به معنی کشیدن و نیز به معنی تعلیم و تربیت است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). به معنی فرهنج است که علم و دانش و ادب باشد. (برهان ) :
ای زدوده سایه ات ز آیینه ٔ فرهنگ زنگ
بر خرد سرهنگ و فخر عالم از فرهنگ و هنگ .
کسائی .

ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذار
فر و فرمان فریدون ورز با فرهنگ و هنگ .
منجیک ترمذی .

یکی پور دارم رسیده بجای
بفرهنگ جوید همی رهنمای .
فردوسی .

ببالا و دیدار و آهستگی
بفرهنگ و رای و بشایستگی .
فردوسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.