زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

معرفی وبلاگهای لیثی حبیبی

«رهروی گر جز به یک رنگی مشو - شادمانی گرد و دلتنگی مشو»(وبگاه وَشتَنِ واژه ها)

سلام دوستان

دو روز پیش به ضرورتی مطلبی نوشتم و قرار شد آن را به همراه مطالب دیگری اینجا بگذارم. برای من خارج شدن از جهان زیبای زبان، ادبیات و تحقیق بی نهایت دشوار است؛ به همین خاطر فعلن تصمیم گرفتم متن را همه جانبه ادامه ندهم. امیدوارم مجبور به نوشتن اش نشوم.

  اینجا بر متنِ قبلی که با ایمیل برای اسفنیدیار فرستاده بودم، مطلبی در بابِ موضوعی خاص را افزوده ام.

خوب است این نکته را نیز اضافه کنم: ایرانی! از هر خلقی که هستی، هوشیار باش، و بدان که دارند با کمک خودت برایت آش درست می کنند. باری، آگاه باش و بدان که اگر بخواهند به عنوان بازیچه از تو استفاده کنند، طبیعی است همان گویند که تو خواهی، تا برگشت ناپذیر فرو شوی؛ آنگاه به شکل قربانی، به آسانی ترا مانند یک وسیله، بکار می گیرند. و چون قبلن اعصاب و روان ترا در مسیری خاص پرورش داده اند، پس دیگر توان آن را نداری که دریابی چه بر علیه تو می گذرد. این انشا نیست که می نویسم؛ علم است. علم اثبات شده.

ادامه در وبلاگ دریای تالش
http://talshdulav.blogfa.com


 - talshdulav.blogfa.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    
jahanezaban.blogfa.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://kashkara.blogfa.com/

سیمرغ

سیمرغ

فرهنگ لغت عمید

(اسم) [پهلوی: sēnē-murūk, sēn-mur]
[simorq] در افسانه‌ها، مرغی بسیاربزرگ که در کوه قاف آشیان داشته؛ سیرنگ؛ عنقا.

چه گونگی نوشتن همزه در زبان فارسی


مرتضی کاخی

چه گونگی نوشتن همزه در زبان فارسی

در زبان فارسی «همزه» را می توان به این صورت ها نوشت: اَ (مانند: اَسب)، ـئـ (مانند: هیئت) ، ؤ (مانند: سؤال)، ءِ (مانند: جزء)

نخست باید به دو نکته ی مهم اشاره کرد:

۱- نشانه ی «ء» که بر روی برخی واژه های فارسی می آید، مانند: خانۀ من و نامۀ تو، با همزه ی عربی ارتباطی ندارد و این نشانه نه همزه، بلکه کسره ی آخر و از لحاظ شکلی، کوتاه شده و  نیمی از «ی» است که دنباله­ اش نوشته نشده است. از این رو می توان آن را به شکل کامل هم نوشت. یعنی می توان نوشت: خانه ی من و نامه ی تو.

۲- فرق همزه و الف آن است که همزه حرکت می پذیرد، مانند: اِسم، اَبر.
ولی الف همیشه ساکن است. مانند: دار، بازار
الف هیچ‌گاه در آغاز کلمه نمی‌آید بنابراین حرف‌ ‌ِ اول اسفندیار همزه است نه الف.
در فارسی همزه فقط در آغاز کلمه قرار می گیرد. بنابراین کلمه هایی که همزه در میان یا پایان آن‌هاست عربی‌اند نه فارسی.

همزه می تواند در آغاز، میان و پایان کلمه بیاید:

الف) همزه­ ممکن است در آغاز کلمه بیاید که به صورت های «اَ»، «اِ»، «اُ» یا «آ» است، مانند: اَستر، اُشتر، اداره، آسیب.
و در کلمات فرنگی مانند: اَندکس، اِستادیوم، اُسوالد، آربری.

ب) همزه ممکن است در میان کلمه بیاید، در این صورت:
اگر کلمه­ی فارسی باشد، هرگز در میان کلمه یا پایان کلمه به صورت «همزه» نیست، بنابراین همواره با حرف «ی» نوشته می­شود. مانند: آیین نه آئین، پاییز نه پائیز، پایین نه پائین، روییدن نه روئیدن، بوییدن نه بوئیدن، مویین نه موئین، رویین نه روئین،

و اگر کلمه ی عربی باشد که به زبان فارسی آمده است:                 

- پس از حرف صدادار کوتاه ـَ «A» به صورت «أ» نوشته می شود. مانند: تألیف، تأثیر، تأدیب، مأوا، رأس، مستأجر و از این دست.

- پس از حرف صدادار کوتاه ( ـَ =A) و پیش از حرف صدادار بلند ( آ=Â ) به شکل «آ» نوشته می شود. مانند: منشآت، مآخذ، مآثر، مآل، لآلی (جمع لؤلؤ).

سعدی گوید: بر رخ گل از نم اوفتاده لآلی         همچو عرق بر عذار شاهد غضبان

- پس از حرف بی صدای ساکن و پیش از حرف صدادار بلندِ «آ= » مانند مورد پیش به صورت «آ» نوشته می شود، مانند: قرآن، مرآت.

- پس از حرف صدادار (اُ=O) به شکل «و» که روی آن نشانه ی همزه قرار می گیرد نوشته می شود، مانند:
مؤتمن، مؤتلف، مؤسس، مؤثر، مؤدب، سؤال، مؤنث. که امروزه فارسی زبانان از گذاشتن این همزه بر روی «و» چشم پوشی می کنند.

جز موارد چهارگانه­ی بالا در دیگر موارد، همزه­ی میان کلمه های عربی یا فرنگی به صورت دندانه­ای که روی آن نشانه ی همزه قرار می­گیرد، نوشته می شود. یعنی به صورت « ـئـ » مانند: ائتلاف، تخطئه، تئاتر، سئانس، رئالیست، توطئه، هیئت، قرائت، دنائت، ژوئن، پنگوئن، مسائل، مصائب، رسائل، علائم، ملائک، نوئل، سوئد.

توجه: فارسی زبانان اغلب پیش از حرف صدادار کوتاه مکسور « ـِ = E » را با «ی» می نویسند، مانند:
مصایب، رسایل، غایب، ملایک، جایز، عواید، فواید، شمایل، سایر، نایل، نایب، قبایل.

واژه های لاتینی مانند نوئل، سوئد، رئالیسم و مانند آن ها را که تلفظ آن ها با «ی» از نظر فونتیک در زبان اصلی تغییر می کند، نیاید با «ی» نوشت.

- پیش از حرق صدادار بلند «او = U» به صورت دندانه­ای که روی آن نشانه ی همزه قرار می­گیرد، نوشته می شود. یعنی به صورت « ـئـ » مانند:
شئون، رئوف، مسئول، مرئوس، زئوس، کاکائو، شائول نوشت.

- پیش از حرف صدادار کوتاه «ـُ = O» ( که بیش تر مربوط به واژه هایی است که از زبان های اروپایی به فارسی آمده است) با « ـئـ » (دندانه + نشانه ی همزه) باید نوشت:
لائوس، لئون، ناپلئون، نئون، کلئوپاترا، لئوپلد، ژئوفیزیک، تئودور.

پ) همزه ممکن است در پایان کلمه بیاید (در واژه های فارسی همزه­ی پایانی نداریم و این همزه ویژه ی واژه های های عربی است که به فارسی آمده است).
- پس از حرف صدادار کوتاهِ ( ـَ =  A) به صورت « أ » یا « ـأ » می آید، مانند:
مبدأ منشأ، ملجأ، خلأ، ملأ (ملأ عام). که فارسی زبانان در اغلب موارد برای آن از «ا» استفاده می کنند. یعنی می نویسند: ملا عام، مبدا یا منشا.

همزه ی این گونه واژه ها به هنگام چسبیدن به «یا» ی وحدت، نکره و نسبت، به صورت « ـئـ » در می آید. مانند:
مبدئی، منشئی، ملجئی، خلئی، ملئی.

- پس از حرف صدادار کوتاهِ « ـُ = O » به صورت « واو » که بالای آن نشانه ی همزه است  «ؤ»، نوشته می شود، مانند: تلؤلؤ، لؤلؤ.

به جز دو مورد بالا همه جا به صورت خود نشانه ی همزه «ء» نوشته می شود، مانند: سوء، شیء، جزء،

همزه ی این دسته از واژه ها هنگام چسبیدن به « یا » ی وحدت، نکره و نسبت به صورت « ـئـ » نوشته می شود، مانند: جزئی، سوئی، شیئی.

همزه ی پایانی پس از حرف صدادار بلند « آ = Â » حذف می شود، مانند: ابتدا، انتها، املا، انشا، اجرا، وزرا، اطبا، انبیا، اولیا، امضا، ابتلا، صفرا، سودا و مانند آن ها.

در حالت نسبت و همراهی با « یا » ی وحدت و نکره و نیز در اضافه، به جای همزه، « ی » قرار می گیرد، مانند: ابتدای، انتهای، املای، انشای، اجرای، وزرای، اطبای، انبیای، اولیای، امضای، ابتلای.

همزه از آغاز ضمیرها و صفت های اشاره حذف نمی شود، مانند: بنابراین، از این، در این، از او، در او، جز او. از این رو نوشتن آن ها به صورت « بنابرین » و ... نادرست است.
http://aryaadib.blogfa.com/post-519.aspx

پرنده داشت برای جوجه هایش غذا میبرد..

  • گلوله نمیدانست*تفنگ نمیدانست*شکارچی نمیدانست .......

پرنده داشت برای جوجه هایش غذامیبرد...

خدا

    گلوله نمی دانست،
    تفنگ نمی دانست،
    شکارچی نمی دانست؛
    پرنده داشت برای جوجه هایش غذا میبرد..
    خدا که می دانست!
    نمی دانـست؟ ..
    حسین پناهی