زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

معنی شتر،زرافه،گاو

شتر

فرهنگ لغت عمید

(اسم) [پهلوی: uštr] ‹اشتر› (زیست‌شناسی)
[šotor]  
۱. پستاندارای نشخوار‌کننده و حلال‌گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت.

زرافه
در فارسی اشترگاوپلنگ و شترگاوپلنگ هم گفته می شود.

فرهنگ لغت عمید

(اسم) [عربی: زرافَة] ‹زراف›
[zarrāfe]
۱. (زیست‌شناسی) پستانداری نشخوارکننده با گردن و پاهای بلند و دو شاخ کوتاه بر روی پیشانی که بر روی بدنش خال‌های قهوه‌ای‌رنگ دارد؛ اشترگاوپلنگ؛ شترگاوپلنگ.
۲. (نجوم) از صورت‌های فلکی. 


گاو

فرهنگ لغت عمید

(اسم) [پهلوی: gāv] ‹گو، غاو›
[gāv]
۱. (زیست‌شناسی) پستاندار نشخوارکنندۀ اهلی با پیشانی پهن و شاخ‌های خالی که از شیر، گوشت و پوست آن استفاده می‌شود؛ سهر.
۲. [مجاز] احمق.
۳. [قدیمی، مجاز] مرد دلیر و تنومند: ♦ کردم روان و دل را بر جان او نگهبان/ همواره گردش اندر گُردان بُوَند و گاوان (دقیقی: لغت‌نامه: گاو).
⟨ گاو پروین: (نجوم) [قدیمی] صورت نجومی ثور که مجاور ثریا است.
⟨ گاو پیشانی‌سفید: [مجاز] آن‌که در همه جا شناخته شود؛ معروف؛ مشهور.
⟨ گاو زمین: در باور قدما، گاوی که بر پشت یک ماهی قرار ‌گرفته و زمین بر روی شاخ او است: ♦ گوهر شب را به شب عنبرین / گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱: ۹).
⟨ گاو فلک: (نجوم) [قدیمی]
۱. برج ثور.
۲. صورت نجومی ثور: ♦ گوهر شب را به ‌شب عنبرین/ گاو فلک برده ز گاو زمین (نظامی۱: ۹).
⟨ گاو گردون: (نجوم) = ⟨ گاو فلک)