چارنال (ت) به سرعت رفتن - چال نال (ب)به همین معنی .
چَپ چَپول (ت) خمیده و کج و معوج - چَپ و چُل (ب )از ریشه فعل چُلنیدن به
معنی خماندن و ضربه زدن به شیی فلزی که فرو رفتگی ایجاد کند .
چغو (ت) چاقو - چَغو (ب) به همان معنی .
چویندر(ت) چغندر- چوندُر (ب) به همان معنی .
چیلیک (ت) حلق - چیل (ب) - چیل دِره(خمیازه) چیل پَهنَک (دهان را باز و بسته کردن) .
خاس (ت) استخوان - خَس- هَس (ب) به همان معنی .
خاو(ت) خواب - خاو (ب) به همان معنی .
دَس دَلَک (ت) اتکا - دس دَلَک (ب) به همان معنی .
دِج ، دجن (ت) چسبندگی - دِغِن (ب) چسبندگیی که زایده ی شیرینی باشد .
دِز(ت) دُزد - دِز ، دُز(ب)به همان معنی و آو دِزه(آب دُزده) آبی که زیرپوست عفونی پنهان باشد .
دکاره (ت) میانسال - دوکاره (ب) به همان معنی .
دو(ت) دوغ - دو (ب) به همان معنی.
دِی (ت) روستا - دِی (ب) به همان معنی .
دِیَری(ت) دیگری - دِیَری (ب) به همان معنی .
دیرماز (ت)دیر وقت - دیرمجال (ب) به همان معنی.
دول(ت) دلو - دول (ب) به همان معنی .
دول (ت) خمیده - دول (ب) به همان معنی .
رز(ت) درخت انگور - رَز (ب) به همان معنی .
رَمه پا (ت) چوپان - رَمه پا (ب) چوپان چارپایان (اسب و قاطر) .
رنگه ری (ت) رنگ رخسار - رنگِ ری (ب) به همان معنی .
رِنج (ت) بیماری - رِنج (ب) بیماری و گونه ی نفرین به همان معنی .
رِشک (ت) شپش - رِشک (ب) بچه شپش - تخم شپش .و خود شپش را شِش گویند.
رو(ت) فرزند - رُو (ب)و درلرستان روله به همان معنی .
رِی (ت) اسهال - رِی (ب) به همان معنی .
زا (ت) زاده ی - زا (ب) به همان معنی .
زَلَه (ت) زَهره - زَهله(ب) به همان معنی .
زَلَه (ت) زالو - زَهلی - زَهله (ب) به همان معنی .
سا (ت) سایه - سا (ب) به همان معنی .
سالدار(ت) مُسن - سالدار (ب) به همان معنی .
ساوین (ت) صابون - ساوین (ب) به همان معنی.
سبا (ت) فردا - سَووا (ب) در گویش شوشتری سبا به همان معنی .
ستی (ت) سختی - ستی (ب)همان معنی . سختی - سَتی - سهدی sahdi به معنی سفارش هم آمده است .
َسَوز (ت) سبز- سَوز (ب) همان معنی .
سوته(ت) سوخته - سهده (ب) و سوته و سوده در دیگر شاخه های زبان لُری .
سور (ت) شور - سور(ب) به همان معنی .
سیا تاوه (ت)سیاه چرده - سیاتاوه(ب) به همان معنی .
شوندروز(ت)شبانه روز- شوندِ رو(ب) به همان معنی.
شیو (ت) شوهر دادن - شی (ب) به همان معنی .
غاپ (ت) پس از غوزک پا یا دست - غاو - غاب (ب) به همان معنی .
غَور (ت) گور - غَور(ب) به همان معنی .
فند (ت) شگرد - فِند (ب) به همان معنی .
کاو (ت)کبود رنگ و آبی رنگ - کَو - کهو (ب) به همان معنی .
کاوی(ت) گوسفند یک ساله - کاوه - کَوِه (ب) به همان معنی .
کَش (ت) بغل - کَش(ب) بغل همچون کَش کوه ، کشِ دیوار و.. به همان معنی .
کُنجی (ت) کُنجد - کُنجی (ب) به همان معنی .
کیبانو(ت) کدبانو - کیبِنو (ب) به همان معنی .
کَره (ت) ریشه و نهاد - کَره (ب) به همان معنی .
گارشت (ت)آروغ - گارشت (ب) به همان معنی .
گَل (ت) فاصله بین دو پا - گَل (ب) به همان معنی .
لَپَه (ت)موج - لَپ (ب) لپ زیدن - مواج . به همان معنی .
لَتِه (ت) پارچه کهنه و پاره - لَت(ب) بافته ای از موی بز .
لَر(ت) لاغر - لَر (ب). لَرو - لَر اندوم - لاغر اندام به همان معنی .
لَم (ت) فلج - لَم با فتحه کشیده (ب) به همان معنی .
لَنگری (ت) بشقاب بزرگ - لنگری (ب) به همان معنی .
لَو (ت) لب - لَو (ب) به همان معنی .
لِش (ت) نعش - جسم و بدن - لَش (ب) به همان معنی .
لرت(ت) له شدن - لِرتنیدنlerteniden (ب) به همان معنی .
نیمدار (ت) مستعمل - نیمدار(ب) به همان معنی .
لِمو (ت) لیمو - لِمو (ب) به همان معنی .
مُردال(ت) مُردار - مُردال (ب) به همان معنی .
مزگ (ت) مغز- مَزگ (ب) مَزگا زبان اوستایی به همان معنی .
مَنات (ت) ارزشمند - مَنات (ب) به همان معنی.
مین کوه (ت) اقامتگاه ییلاقی - مین کُه (ب) اقامتگاه کوهستانی .
واته (ت) حرف - سخن - بیان- وِت - وِته واج(ب) پیرامون سخن کسی سخن گفتن .
نا (ت) توان - نا (ب) به همان معنی .
نال (ت) نعل - نال (ب) به همان معنی .
نِسو (ت) نیم - نِسو- نِسب (ب) به همان معنی .
نوم (ت) نام - نوم (ب) به همان معنی .
ها (ت) آری - ها (ب) به همان معنی .
هرگج (ت) هرگز - هرگج- هرجگ (ب) به همان معنی .
هَرده (ت)خورده - خََرده - هَرده (ب) به همان معنی .
وِر (ت)گیج و منگ - وِر (ب) به همان معنی.
وَخت (ت) زمان - وقت - وَخت (ب) . واژه وخت یا بخت به معنای زمان ریشه د رآیین زروان دارد که به زبان عربی رفته و «وقت » شده است .
این آیین دردوره ساسانیان در زاگرس رونق گرفت و توسط کرتیر سرکوب شد اما
مردمان کوهستان نشین زاگرس در بعضی از مناطق هنوز بار فرهنگی این آیین را
به دوش می کشند.
سوگند به خدای بخت ، سوگند رایج مردم لُربختیاری در سرتاسر مناطق بختیاری
نشین است که با بیان آن به صورت« بخت بَووم » سوگند به خدای بخت پدرم
«بگُه به بختت» بگو سوگند به خدای بختت .
و سوگند به بخت یادکردن از منزلتی برخوردار است که همه کس یارای بیان آن در خصوص هر کاری نمی شود سوگندش را یاد کرد.
یکه زا (ت) تَک زاده - یَکه زا (ب) به همان معنی.
http://khananews.com/print.php?id=6245