یک داستان بسیارقدیمی تالشی-ازدوران تالش کهن
لطفابخوانیدوبرای دوستان بفرستید:ازبزرگان قدیمی شنیده شده که درتالش قدیم درمنطقه سوه لون تالش کهن (سبلان امروزاردبیل) پدروپسرتالشی زندگی میکردند.پادشاهی به مردم قول دادهرکس بتواندتعداددره های سوه لون رابشمارددخترش رابه اومیدهد.پسرتالشی باپدرش نزدپادشاه رفت وگفت که میتوانداینکارراانجام دهد.مردم گفتندکه اینکارخطرناک است ونروندچون هرکس رفته بودتوسط جنیان کشته شده بود.بالاخره پدروپسرتالشی کارراشروع کردند.ازچنددره که گذشتندشب شدپدربه پسرگفت برگردیم فرداصبح بیاییم خطرناک است جن هامیایند. ولی پسرقبول نکردوشب ماندندونرفتند.وقتی هوا تاریکترشد
پسرتالشی به پدرش گفت بیامخالف هم بخوابیم وپاهای همدیگررابادست بگیریم وبخوابیم.بصورت انسان دوسرشدند و
خوابیدند.وقتی جن هاآمدندونزدیک شدندمیخواستندپدرپسرتالشی رابخورندولی ترسیدندوگفتندماتابحال انسان دوسرندیده ایم این چطورانسانی است .فورابه رییس خودشان خبردادند آمد.رئیس جن هاهم تعجب کردوگفت این انسان دوسرچطوری راه میرودو به اینجاآمده فعلانخوریدتاازخواب بلندشودقدم بزندکه چطورانسان است بعدابکشید وبخورید.ولی وقتی میخواست برود باعصبانیت به زبان تالشی گفت
(ازگردیم سوه لونی صدوسی دره-ولی وینده م نی آدم دوسره) یعنی تابحال صدوسی دره سو ه لون راگشته ام ولی تابحال انسان دوسرندیده ام.وقتی جن هارفتندپسرتالشی پدرش راازخواب بیدارکردوگفت زودبایدبریم.پدرگفت فعلاکه دره هارانشمرده ایم کجابریم.پسرتالشی گفت که دیگه نیازنیست بشماریم چون جواب پادشاه راازرئیس جنیان گرفتم
.پسرتالشی باپدرش پیش پادشاه برگشت وگفت که سوه لون صدوسی دره داردوبادخترپادشاه ازدواج کرد.
(تقدیم به دوستداران تالش بزرگ -
سعداله سلیمانپورطولارود
یکشنبه 20 دی 1394 ساعت 21:44