زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

زبان فارسی

گردآوری مطالب :اسفندیار آقاجانی

افسانه تالشی لِدو و تصنیف «لدو به»

افسانه تالشی لِدو و تصنیف «لدو به»
افسانه تالشی لِدو و تصنیف «لدو به»
توضیح:  «لِدو بِه» تصنیفی است با مایه رزمی که با الهام از افسانه‌ای باستانی در تالش ساخته و اجرا شده است.

طبق این افسانه در زمانهای قدیم دو برادر بنامهای لِدو و محمود زندگی می‌کردند و خواهری داشـتند که در شجـاعت و هـنر و زیبایی شهره زمان بود. لدو و محمود در پهلوانی و جوانمردی همتایی نداشتند و با این احوال خیلی سر به زیر و ساده مانند دیگر مردم زحمتکش تالش با اشتغال به کار دامـداری روزگار می‌گذراندند. یـک روز هنگامی که لدو و محمود که به دنبال کاری رفته بودند گـروهی راهزن [به روایتی شاهسونها] از نواحی خلـخال به ییلاقات تالش هجوم برده و خواهر آن دو جوان پهلوان را در داخـل خانه چوبی ییلاقی حبـس می نمایند و تمــام اسـباب زندگی و دامهای آنان را به غـارت مـی بـرند. خواهر کـه می‌بیند کـاری از او ســاخته نیسـت و نمی تواند کسی را با خبر سازد نی هفت‌بند خود را برمی‌دارد و شروع می‌کند به نـواختن آهنـگی کــه امروزه به «لِدو  بِه» شهرت دارد. می‌گـویند لدو و محمـود از فاصـله بسیار دور صدای نی خواهر را می‌شـنوند و متوجه مـی‌شوند که باید اتفاقی رخ داده باشد. از این رو با شتاب خـود را به خانه مـی‌رسانند و خواهر خود را آزاد کرده و آنگاه به دنبال دزدها می روند و  اموال خود را از آنها می‌گیرند.

[لطفاً ما را در تشخیص درست شعر متن این قطعه و ترجمه صحیح آن یاری دهید]


لِدو  بِه

ترجمه: لدو  بِرَس

لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو به

ترجمه:  لدو جان [به فریاد]  بِرَس، لدو بِرَس

امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه

ترجمه: گرفتارم لدو  بِرَس، ترا خدا بِرَس

لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه

ترجمه: لِدو بِرَس
 
اسبونشون بَرد کرَه نَه، گوسفَندشان بَرد وَرَه نَه

اسبها را با کُرِه‌هاشان بردند، گوسفندها را با بره‌هاشان بردند

دِشبِندی چَم مَوین، فَندی ک بَه اَمَه نَه

چشم دشمن نبیند بلایی که بر سر ما دادند

لِدو بِه جان لِدو بِه

ترجمه:  لدو جان [به فریاد]  بِرَس

امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه

ترجمه: گرفتارم لدو  بِرَس، ترا خدا بِرَس

لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه

ترجمه: لِدو بِرَس

مَنشون پارگا کو دَکَرد، بَرشون پِشتَ دار دَکَرد، چمَن دلشان خون آکَرد

ترجمه: مرا در پارگاه انداختند، در [پارگاه] را از پشت با درخت کُندِه کردند [تا باز نشود]، دل مرا خون کردند

[پارگاه: خانه ییلاقی که معولا با چوب درست می‌کنند]

[ کُندِه کردن: معمولا چوب یا کنده‌ای به ارتفاع چند متر که محکم باشد را به طور مورب از یکطرف به زمین فرو می‌برند و از طرف دیگر به پشت در تکیه می‌دهند طوری که دیگر نتوان درب را باز کرد]

مَحمود جان رَمَه شَه، رَمَه شَه بَند پِشَه، عسبَه با زنجیل شَه

ترجمه: محمود جان رمه رفت، رمه رفت و از قله هم گذشت، سگ [گله] با زنجیر رفت
لِدو بِه جان لِدو بِه

ترجمه:  لدو جان [به فریاد]  بِرَس

امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه

ترجمه: گرفتارم لدو  بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه

ترجمه: لِدو بِرَس

بزونشون بَرد بزَنَه، باشلَقشون بَرد نَمَه نَه

ترجمه: بزها را با بزغاله‌ها بردند، شولا را با نَمَد بردند


کِرمانکَشی دَرَه نَه، فَندی ک بَه اَمَه نَه

ترجمه: از [مسیر] دره «کِرمانکَش» بردند، [این] بلایی [بود] که بر سر ما دادند

[دره «کرمانکش» یکی از دره‌هایی بوده که در آن راهزن‌های زیادی وجود داشت]

لِدو بِه جان لِدو بِه

ترجمه:  لدو جان [به فریاد]  بِرَس

امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو  بِرَس، ترا خدا بِرَس

لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه

ترجمه: لِدو بِرَس
مَنشون پارگا کو دَکَرد، بَرشون پِشتَ دار دَکَرد، چمَن دلشان خون آکَرد

ترجمه: مرا در پارگاه انداختند، در [پارگاه] را از پشت با درخت کُندِه کردند [تا باز نشود]، دل مرا خون کردند

مَحمود جان رَمَه شَه، رَمَه شَه بَند پِشَه، عسبَه با زنجیل شَه

ترجمه: محمود جان رمه رفت، رمه رفت و از قله هم گذشت، سگ [گله] با زنجیر رفت

لِدو بِه جان لِدو بِه

ترجمه:  لدو جان [به فریاد]  بِرَس

امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه

ترجمه: گرفتارم لدو  بِرَس، ترا خدا بِرَس

لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه

ترجمه: لِدو بِرَس

http://vangavang.mihanblog.com/post/12