افسانه تالشی لِدو و تصنیف «لدو به»
توضیح: «لِدو بِه» تصنیفی است با مایه رزمی که با الهام از افسانهای باستانی در تالش ساخته و اجرا شده است.
طبق
این افسانه در زمانهای قدیم دو برادر بنامهای لِدو و محمود زندگی میکردند
و خواهری داشـتند که در شجـاعت و هـنر و زیبایی شهره زمان بود. لدو و
محمود در پهلوانی و جوانمردی همتایی نداشتند و با این احوال خیلی سر به زیر
و ساده مانند دیگر مردم زحمتکش تالش با اشتغال به کار دامـداری روزگار
میگذراندند. یـک روز هنگامی که لدو و محمود که به دنبال کاری رفته بودند
گـروهی راهزن [به روایتی شاهسونها] از نواحی خلـخال به ییلاقات تالش هجوم
برده و خواهر آن دو جوان پهلوان را در داخـل خانه چوبی ییلاقی حبـس می
نمایند و تمــام اسـباب زندگی و دامهای آنان را به غـارت مـی بـرند. خواهر
کـه میبیند کـاری از او ســاخته نیسـت و نمی تواند کسی را با خبر سازد نی
هفتبند خود را برمیدارد و شروع میکند به نـواختن آهنـگی کــه امروزه به
«لِدو بِه» شهرت دارد. میگـویند لدو و محمـود از فاصـله بسیار دور صدای
نی خواهر را میشـنوند و متوجه مـیشوند که باید اتفاقی رخ داده باشد. از
این رو با شتاب خـود را به خانه مـیرسانند و خواهر خود را آزاد کرده و
آنگاه به دنبال دزدها می روند و اموال خود را از آنها میگیرند.
[لطفاً ما را در تشخیص درست شعر متن این قطعه و ترجمه صحیح آن یاری دهید]
لِدو بِه
ترجمه: لدو بِرَس
لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو به
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس، لدو بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
اسبونشون بَرد کرَه نَه، گوسفَندشان بَرد وَرَه نَه
اسبها را با کُرِههاشان بردند، گوسفندها را با برههاشان بردند
دِشبِندی چَم مَوین، فَندی ک بَه اَمَه نَه
چشم دشمن نبیند بلایی که بر سر ما دادند
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
مَنشون پارگا کو دَکَرد، بَرشون پِشتَ دار دَکَرد، چمَن دلشان خون آکَرد
ترجمه: مرا در پارگاه انداختند، در [پارگاه] را از پشت با درخت کُندِه کردند [تا باز نشود]، دل مرا خون کردند
[پارگاه: خانه ییلاقی که معولا با چوب درست میکنند]
[ کُندِه کردن: معمولا چوب یا کندهای به ارتفاع چند متر که محکم باشد را به طور مورب از یکطرف به زمین فرو میبرند و از طرف دیگر به پشت در تکیه میدهند طوری که دیگر نتوان درب را باز کرد]
مَحمود جان رَمَه شَه، رَمَه شَه بَند پِشَه، عسبَه با زنجیل شَه
ترجمه: محمود جان رمه رفت، رمه رفت و از قله هم گذشت، سگ [گله] با زنجیر رفت
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
بزونشون بَرد بزَنَه، باشلَقشون بَرد نَمَه نَه
ترجمه: بزها را با بزغالهها بردند، شولا را با نَمَد بردند
کِرمانکَشی دَرَه نَه، فَندی ک بَه اَمَه نَه
ترجمه: از [مسیر] دره «کِرمانکَش» بردند، [این] بلایی [بود] که بر سر ما دادند
[دره «کرمانکش» یکی از درههایی بوده که در آن راهزنهای زیادی وجود داشت]
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
مَنشون پارگا کو دَکَرد، بَرشون پِشتَ دار دَکَرد، چمَن دلشان خون آکَرد
ترجمه: مرا در پارگاه انداختند، در [پارگاه] را از پشت با درخت کُندِه کردند [تا باز نشود]، دل مرا خون کردند
مَحمود جان رَمَه شَه، رَمَه شَه بَند پِشَه، عسبَه با زنجیل شَه
ترجمه: محمود جان رمه رفت، رمه رفت و از قله هم گذشت، سگ [گله] با زنجیر رفت
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
http://vangavang.mihanblog.com/post/12
ترجمه: لدو بِرَس
لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو به
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس، لدو بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
اسبونشون بَرد کرَه نَه، گوسفَندشان بَرد وَرَه نَه
اسبها را با کُرِههاشان بردند، گوسفندها را با برههاشان بردند
دِشبِندی چَم مَوین، فَندی ک بَه اَمَه نَه
چشم دشمن نبیند بلایی که بر سر ما دادند
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
مَنشون پارگا کو دَکَرد، بَرشون پِشتَ دار دَکَرد، چمَن دلشان خون آکَرد
ترجمه: مرا در پارگاه انداختند، در [پارگاه] را از پشت با درخت کُندِه کردند [تا باز نشود]، دل مرا خون کردند
[پارگاه: خانه ییلاقی که معولا با چوب درست میکنند]
[ کُندِه کردن: معمولا چوب یا کندهای به ارتفاع چند متر که محکم باشد را به طور مورب از یکطرف به زمین فرو میبرند و از طرف دیگر به پشت در تکیه میدهند طوری که دیگر نتوان درب را باز کرد]
مَحمود جان رَمَه شَه، رَمَه شَه بَند پِشَه، عسبَه با زنجیل شَه
ترجمه: محمود جان رمه رفت، رمه رفت و از قله هم گذشت، سگ [گله] با زنجیر رفت
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
بزونشون بَرد بزَنَه، باشلَقشون بَرد نَمَه نَه
ترجمه: بزها را با بزغالهها بردند، شولا را با نَمَد بردند
کِرمانکَشی دَرَه نَه، فَندی ک بَه اَمَه نَه
ترجمه: از [مسیر] دره «کِرمانکَش» بردند، [این] بلایی [بود] که بر سر ما دادند
[دره «کرمانکش» یکی از درههایی بوده که در آن راهزنهای زیادی وجود داشت]
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
مَنشون پارگا کو دَکَرد، بَرشون پِشتَ دار دَکَرد، چمَن دلشان خون آکَرد
ترجمه: مرا در پارگاه انداختند، در [پارگاه] را از پشت با درخت کُندِه کردند [تا باز نشود]، دل مرا خون کردند
مَحمود جان رَمَه شَه، رَمَه شَه بَند پِشَه، عسبَه با زنجیل شَه
ترجمه: محمود جان رمه رفت، رمه رفت و از قله هم گذشت، سگ [گله] با زنجیر رفت
لِدو بِه جان لِدو بِه
ترجمه: لدو جان [به فریاد] بِرَس
امانیم لِدو بِه، اِوَلَّیم لِدو ِبه
ترجمه: گرفتارم لدو بِرَس، ترا خدا بِرَس
لِدو لِدو لِدو بِه، لِدو بِه جان لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه، لِدو بِه
ترجمه: لِدو بِرَس
http://vangavang.mihanblog.com/post/12