کسری
لغت نامه دهخدا
کسری . [ ک ِ را
/
ک َ را ] (معرب ، اِ) خسرو را گویند. ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کسور.
(ناظم الاطباء). لقب هریک از پادشاهان عجم . (از برهان ) (از آنندراج ).
لقب پادشاه فارس معرب خسرو یعنی پادشاه پادشاهان و صاحب شوکت بسیار و فراخ
ملک . ج ، اکاسرة، کساسرة، اکاسر، کُسور علی خلاف القیاس و القیاس کِسرَون .
(منتهی الارب ). اسم پادشاه فارس چنانکه پادشاه روم را قیصر نامند و ترک
را خاقان و یمن را تُبَّع و حبشه را نجاشی و قبط را فرعون و مصر را عزیز و
مانند آن ، و این معرب خسرو فارسی است و معنایش فراخ ملک است . ج ، اکاسرة،
کساسرة، اکاسر، کسور است و به قیاس باید کسرون شود و چون کاف مکسور باشد
نسبت به آن کِسری ّ و کِسرَوی است و مفتوح باشد کَسرَوی ّ. (از اقرب
الموارد).
جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 01:14