بهمن
لغت نامه دهخدا
بهمن .
[ ب َ م َ ] (اِخ ) در اوستا «وهومنا» پهلوی «وهومن » مرکب از دو جزو
«وهو» بمعنی خوب و نیک و مند از ریشه ٔ «من » بمعنی منش پس بهمن بمعنی به
منش و نیک اندیش ، نیک نهاد. طبری (ج
2 ص
4)
گوید: «تفسیر بهمن بالعربیة «الحسن النیة» وی یکی از امشاسپندان و نخستین
آفریده آهورمزداست . در جهان روحانی مظهر اندیشه ٔ نیک و خرد و دانائی
خداست . دومین ماه زمستان و یازدهمین ماه سال شمسی بنام او بهمن خوانده
میشود. و نیز دومین روز از هر ماه خورشیدی بدو نسبت دارد و همچنین بهمن
گیاهی است که بقول بیرونی و اسدی طوسی مخصوصاً در جشن بهمنجنه خورده میشد.
(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
بهمن
فرهنگ لغت عمید
(اسم) [پهلوی: vahuman] [bahman] ۱. ماه یازدهم از سال خورشیدی؛ ماه دوم زمستان.
۲. تودۀ برف که در اثر وزش باد در قسمتی از کوه جمع میشود و ناگهان سرازیر میگردد.
۳. ‹بهمنین، بهمنان› (زیستشناسی) گیاهی خودرو و خاردار با برگهای بریده که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد.
۴. [قدیمی] روز دوم از هر ماه خورشیدی.
۵. [قدیمی] در آیین زردشتی، فرشتۀ موکل بر چهارپایان مفید که ماه بهمن و روز بهمن به نام اوست.
⟨ بهمنِ سرخ: (زیستشناسی) گیاهی علفی و پایا با ساقههای پرشاخه و گلهای چهارتایی.
⟨ بهمنِ سفید: (زیستشناسی) ریشۀ گیاه بهمن.⟨ بهمن گردی: [قدیمی] ذرات فراوان برف به حالت
شنبه 3 بهمن 1394 ساعت 01:45